۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

تو (بیژن نجدی)

آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز می خوانی
من، خداپرست شده ام

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

مالیات

یک عدد جایزه صلح نوبل توقیف شده است.

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

چله نشین

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

Openness

At the town hall, Obama did gently press one issue: the need to increase Internet freedom in China. "I should be honest," Obama said, "there are times where I wish information didn't flow so freely because then I wouldn't have to listen to people criticizing me all the time," but "I actually think that that makes our democracy stronger and it makes me a better leader because it forces me to hear opinions that I don't want to hear."

(During his Asian trip, in China)

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

کردان رفت (از دنیا)

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

!Please

عکس: خبرگزاری مهر

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

week

I love you eight days a week.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

شرح هزینه‌های من

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

پل

دقت کردین پل شیخ فضل‌الله نوری از روی ستارخان رد می‌شه؟

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

زمستان

از این سبب که نبودی بهار دل پژمرد
کنون تمام وجودم فقط زمستان است

the worst thing

The worst thing we can do is nothing.
BILL CLINTON_

همینه دیگه

رها

تو در قفس هم که باشی رهایی.

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

swine flu



۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

ارغوان (هوشنگ ابتهاج)

ارغوان
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفته است هنوز؟

من درین گوشه که از دنیا بیرون است،
آسمانی به سرم نیست،
از بهاران خبرم نیست،
آنچه می بینم دیوار است
آه، این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی است
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی است

هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده،
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده،
یاد رنگینی در خاطر من گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد

ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید

ارغوان
پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی برین دره غم می‌گذرند؟

ارغوان
خوشه خون
بامدادان که کبوترها
برلب پنجره باز سحر غلغه می‌آغازند،
جام گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر،
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند

ارغوان
بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من

ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

متفرقین

روی تصویر کلیک کنید.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

روی