حواث می آزارند
وقتی که رخ می دهند
نه همیشه
اما
گاهی حادثه ای مدام در حال رخ دادن است
نه این که تکرار شود
نه
همان یک حادثه شروع به حدوث نموده
اما تمام نمی شود
این یکی بیشتر می آزارد
حاثه ای که در حال رخ دادن است و پایانی برایش نیست
۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه
۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سهشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه
یک (محمد مختاری)
آنها کجایند که می آمدند و می رفتند.
افسانه خیابان می شدند.
خانه ها را بر می افروختند.
خاک را متبرک می کردند؟
راه درازی انگار طی شده است.
این قصه، کودکان بسیاری را شاید به خواب برده باشد.
من بوی خاک را
می شنوم که در پی گرمای ماست.
قصه همیشه از دل شب آغاز می شده است.
افسانه خیابان می شدند.
خانه ها را بر می افروختند.
خاک را متبرک می کردند؟
راه درازی انگار طی شده است.
این قصه، کودکان بسیاری را شاید به خواب برده باشد.
من بوی خاک را
می شنوم که در پی گرمای ماست.
قصه همیشه از دل شب آغاز می شده است.
موضوع:
شعر دیگران,
محمد مختاری
اشتراک در:
پستها (Atom)