۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

یک (محمد مختاری)

آنها کجایند که می آمدند و می رفتند.
افسانه خیابان می شدند.
خانه ها را بر می افروختند.
خاک را متبرک می کردند؟
راه درازی انگار طی شده است.
این قصه، کودکان بسیاری را شاید به خواب برده باشد.
من بوی خاک را
می شنوم که در پی گرمای ماست.
قصه همیشه از دل شب آغاز می شده است.