۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

مسیح

و کیست از شما که پدر باشد و پسرش از او نان خواهد، سنگی بدو دهد؟ یا اگر ماهی خواهد، به عوض ماهی، ماری بدو بخشد؟ یا اگر تخم مرغی خواهد، عقربی بدو عطا کند؟ پس اگر شما با آنکه شریر هستید، می دانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادتر پدر آسمانی شما، روح القدس را خواهد داد، به هر که از او سوال کند!

(انجیل لوقا 11:11-13)

به همین سادگی

می گوید: برای عید برنامه دارم.
می پرسم: چه برنامه ای؟
می گوید: می خوام یه دست کت و شلوار نو بگیرم. بعدشم گوشی آقا رضا رو ازش می خرم، می بندمش به کمرم. دست زن و بچم رو می گیرم می برم تهران...

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

دی روز

استاد: آقای دسترنج، لطفا صحبت نکنید!
من: استاد من که صحبت نکردم!؟
استاد: می دانم! شما را به نمایندگی از طرف کلاس خطاب قرار دادم!
من: !!!؟

۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

my voice

می‌گوید: صدات اصلاً قشنگ نیست!

یکشنبه با لبخند اضافه!

اولین ساعات بامداد یکشنبه، پنجم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی ست. تا ساعاتی دیگر قرار است با یک سری موجود دو پای دیگر در ساختمان دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز در کلاس زبان فرانسه دکتر مهدی افخمی نیا باشم. دکتر یک آدم معمولی دوست داشتنی است. وقتی لبخند می زند دوست داشتنی تر هم می شود. اصلا این لبخند همه را دوست داشتنی می کند. ولی ما این روزها آن را از هم دریغ می کنیم. می دانید لبخند زدن انرژی کمتری لازم دارد تا اخم کردن؟ وقتی لبخند می زنیم فقط از شش عضله صورتمان استفاده می کنیم، ولی برای اخم کردن به نه عضله دیگر هم نیاز داریم. به عبارت دیگر، پانزده عضله برای فرم دادن یک صورت اخمو لازم است. یعنی صورت اخمو بیشتر از صورت گشاده انرژی مصرف می کند و در نتیجه زودتر خسته می شود. جالب است، نه؟ پس لبخند را نه از کسی، که از خودمان دریغ می کنیم.

۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

Nietzsche

افرادی که به عمق مسائل پی می برند کمتر به آن وفادار می مانند. چه، این اعماق را آفتابی می کنند و دیدن آنچه در اعماق است همیشه دلپذیر و خوشایند نیست.

۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

؟


۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

IRTOYA


The Lady


کارهای حسین پور همیشه زیباست.

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

عصا (حسین صفا)

اگه شکسته پای من
گریه نکن عصای من
هر چی شکسته بنویس
به پای گریه های من

اگه تمومه طاقتت
نمونده روز راحتت
نگاه با صداقتت
غنیمته برای من

آینه و شمعدون نمی خوام
من لب خندون نمی خوام
هرچی که خنده ست واسه تو
هر چی غمه برای من

بخند و از خنده بگو
از غم بازنده بگو
عمر بزرگوارت‌و
تلف نکن به پای من

عشق منو می خوای چی کار
عذر و بهونه کم بیار
دوست ندارم که عاقبت
تو بشکنی به جای من

مرگ

"مرگ یه تصویر نمادین از نبودنه و همون طور که خودتون می دونین چیزی که نباشه نمی تونه وجود داشته باشه... بنابراین مرگ وجود نداره و فقط یه توهمه"

وودی آلن - نمایشنامه مرگ

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

ابتذال

روی تصویر کلیک کنید.

۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

جمعه

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

حافظ

بناامیدی از این در مرو، بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

میعاد در لجن (نصرت رحمانی)

رقصید
پر زد، رمید
از لب انگشت او پرید
[سکه]
گفتم: خط
*
پروانه مسین
پرواز کرد
چرخید، چرخید
پرپرزنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
*
تابید، سوخت فضا را نگاه ها
بر هم رسید
در هم خزید
در سینه عشق های سوخته فریاد کشید،
- ای یاس، ای امید!
*
آسیمه سر به سوی «سکه» تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
*
پروانه مسین
آئینه وار، برپا نشسته بود در پهنه لجن!
و هر دو روی آن
خط بود
خطی به سوی پوچ، خطی به مرز هیچ
*
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
- پس ... نقش شیر؟
روئید اشک
خاموش گشت، خاموش
*
گفتم:
- کنام شیر لجنزار، نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرم ها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
*
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

nothing matters

nothing matters to the man who says nothing matters.

Lin Yatung

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

تنهایی

- چرا تنهایی؟
- چون از کسی خوشم نمی آد.
- چرا نمی گردی دنبال کسی که مث خودت باشه؟
- آخه از خودمم خوشم نمی آد...

پرنده


۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

بی راهه


۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه

سکون

سکون، سکون است
چه فرق می کند
آدم یا مترسک

۱۳۸۷ مهر ۱۶, سه‌شنبه

at the university


۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

عادی

عادی بودن، درست وحشتناک ترین بخش آن نبرد بی پایان به حساب می آمد.

صد سال تنهایی
گابریل گارسیا مارکز

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

قیژک کولی (دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)

رنگ در رنگ و به هر رنگ هزارانش طیف
نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران
قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر
راست در پرده اندوه و مقام باران
می زند بی که نگاهی فکند بر چپ و راست
رفته از دست و در افتاده ز مستی از پای
قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر
رعد را عربده بگسسته
ولی پیوسته قیژک کولی
در همهمه ای هایاهای هایاهای
قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر
پرده دیگر مکن و راه مگردان کولی
هم مگر همره این زخمه تند تو کنم
دلی از گریه سبکبار در این تنگ غروب